جدول جو
جدول جو

معنی غایب گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

غایب گردیدن(وَ بُ دَ)
پنهان شدن: تا در سخن بر تو بسته نگردد و فایدۀ سخن غایب نگردد. (قابوس نامه).
پریروی از نظر غایب نگردد
وگر صد بار بربندد نقابی.
سعدی (بدایع).
و طایفه ای به وجد از حضور غایب میگردد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
غایب گردیدن
ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
تصویری از غایب گردیدن
تصویر غایب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ گَ دَ)
غریب شدن. رجوع به غریب شدن و غریب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
چیره شدن. مسلط گشتن. سیطره
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ دَ)
محو شدن. زدوده شدن. زایل گشتن: اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه نفرتها وبدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. (کلیله و دمنه) ، دور شدن. جدا ماندن. کوتاه شدن:
زایل نگردد از سر او تا جهان بود
این سایۀ شهنشه و این سایۀ قدیر.
منوچهری
، بسرآمدن. تمام شدن. پایان یافتن:
ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل.
منوچهری.
رجوع به زایل گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ پَ کَ دَ)
راغب شدن. مایل شدن. علاقمند شدن. و رجوع به راغب گشتن و راغب شدن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
مایل شدن. رغبت پیدا کردن. راغب شدن. گراییدن:
کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم
که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم.
صائب (از آنندراج).
، خمیده شدن. کج شدن. انحناء یافتن. منحنی شدن. به یک سو خمیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ دَ)
غنی شدن. توانگر و بی نیاز گردیدن. رجوع به غنی شود:
آن نه مال است که چون دادیش از تو بشود
زو ستاننده غنی گردد و بخشنده فقیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
چیره شدن پیروز گشتن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب گردیدن
تصویر غریب گردیدن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایل گردیدن
تصویر حایل گردیدن
حایل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایت گردیدن
تصویر فایت گردیدن
فایت شدن: اگر غفلت و تقصیری در راه آید فرصت فایت گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایل گردیدن
تصویر مایل گردیدن
رغبت پیدا کردن، راغب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب گردیدن
تصویر واجب گردیدن
بایستن بایسته گردیدن لازم شدن فرض گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنی گردیدن
تصویر غنی گردیدن
توانگر شدن بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار